ساعت حدود شش صبح بستری شدم و ساعت دو و نیم تو بدنیا اومدی...وقتی فکرش رو میکنم باورم نمیشه این من بودم که اینهمه درد رو تحمل کردم... انگار فیلمی بود که من بازیگرش نبودم... زایمان بشدت طولانی و سخت پیش رفت و وقتی تو بدنیا اومدی انگار دنیا رو دوباره بهم داده بودن... قشنگترین لحظه دنیا بود برام وقتی تو رو روی شکمم گذاشتن.. با دقت نگاهت میکردم و از ته قلبم و بلند بلند خدا رو شکر میکردم... برای تمام منتظرا دعا میکردم خدا بهشون بچه سالم بده..
امروز سیزده روز از تولد تو میگذره... ما خونه آقا جونت هستیم. همه خیلی دوستت دارن... خیییلیییی...
دیروز روز دوازدهم نافت هم افتاد...
10: ضربان قلب تو قشنگترین آهنگ زندگی منه...
برچسب : نویسنده : newofme بازدید : 254