توی دوازده هفته و دو روز من و بابات و خاله فرزانه رفتیم شیراز برای سونو غربالگری...خدا فقط میدونه من چقدر استرس داشتم...یه خانم دکتر مهربون به اسم ندا رحیمی راد برامون سونو رو انجام داد...خدا رو شکر نتیجه رضایت بخش بود...من دوباره تو رو دیدم...صدای قلبت رو شنیدم...رشدت خوب بود و دلمون قرص تر شد..
روزها میگذشت و هرروز این رویا بیشتر رنگ واقعیت میگرفت...من هرروز آمپول انکسوپارین تزریق میکردم....درد داشت ولی درد شیرینی بود....
پونزده هفته تموم شده بود که دوباره رفتیم سونوگرافی...من و پدرت و خاله فرزانه...هنوز سونوگرافی رفتن برای من استرس زا بود...
خداخدا میکردیم جنسیتت رو هم دکتر بتونه تشخیص بده...من و پدرت با هم رفتیم داخل و دکتر موارد لازم رو چککرد...خدا رو شکر همه چیز خوب بود...آروم. شدم وقتی میدم بخوبی رشد کردی و همه چیز مرتبه...اولش عرضی قرار گرفته بودی و دکتر گفت جنسیتت مشخص نیست....منم گفتم آقای دکتر خواهش میکنم هرجوریه بهمون بگید جنسیتش رو.دکتر مهربون هم گفت باشه پیداش میکنیم.
پدرت با ذوق و شوق ازت فیلم میگرفت...یهو دکتر گفت پسره...وداون روز بود که ما متوجه شدیم داریم پسردار میشیم....بله گل پسری در راه داشتیم...اونشب اومدیم خونه همه خوشحال بودن.بزرگتر که شدی این فیلم رو نشونت میدیم...
الانکه دارماینا رو مینویسم هفته سی و سوم با هم بودن ماست...شبه و من دراز کشیدم و تو مرتب غلت میزنی و تکون میخوری...تکونات خیلی محکم تر و بیشتر شده...گاهی سکسکه میکنی...گاهی چنان ضربه میزنی که پهلوم درد میگیره....ولی این درد شیرینترین و قشنگترین درد دنیاست...
ازحالا دلم تنگ میشه برای روزی که دست بکشم روی دلم و تو اونجا نیستی دیگه...
10: ضربان قلب تو قشنگترین آهنگ زندگی منه...
برچسب : نویسنده : newofme بازدید : 268